عشق مامان و بابا احسانعشق مامان و بابا احسان، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات احسان مامان

سفر دو روزه

سلام عشق مامان عمر مامان نفس مامان پنج شنبه ظهر با عمه جونی(عمه فاطمه) و عمه آذر و عمو محمد و عمو حسین و دایی محمد رضا و بابا بزرگ و مامان بزرگ رفتیم نزدیکیهای تفرش روستای رستگان محله پدر شوهر خدابیامرز عمه فاطمه .روستای بسیار زیبا با طبیعتی بکر ودیدنی .عمه جونی دوره مهمونیشونو اونجا برگذار کرد و الحق و الانصاف هم سنگ تموم گذاشت . خیلی خوش گذشت .دشتهای سرسبز و باغهای پر از شکوفه های گیلاس و آلبالو و به .روی زمین هم که پر از سبزی . روز اول وقتی رسیدیم اول رفتیم سر خاک پدر و مادر حسین آقا (همسر عمه جونی) و بعد هم رفتیم خونشون و بعد هم رفتیم کوه .گل پسر تاج عسل هم کلی کیف میکردی .یه الاغ بیچاره رو هم پیدا کرده بودی و بطرفش سنگ پرتاب م...
24 فروردين 1392

تبریک به بابایی

سلام ماه تابانم    دیشب با هم رفتیم خونه مامان جون اینا بابایی هم بعد از ما رسید اونجا شامو با هم خوردیم و آخر شب برگشتیم خونه که دیدم بابایی میگه دو تا اتفاق بد افتاده اول اینکه  دیگه صبح ها نمیتونم ببرمتون تا کنار سرویس چون ساعت شروع به کارمون یک ربع زودتر شده و من باید زودتر برم دوم هم که ...... بعد هم رفتو یک پاکت آورد و داد به من گفت بخون من هم یهو دلم ریخت و فکر کردم بابایی رو فرستادن شعبه آخه چند وقتی بود که قرار بود جا به جا بشه و خودش نگران بود خلاصه با دلهره زیاد پاکتو باز کردمو و دیدم بابایی به سمت ریاست اداره مالی کلیه شعب استان البرز منصوب شده از خوشحالی داشت گریه ام میگرفت بغلش کردمو صمینانه بهش تبریک گفتم ...
21 فروردين 1392

مامان چرا زود صبح میشه

سلام وروجک مامان    هر شب از دست تو وروجک اونقدر دیر میخوابیم که صبح توان بیدار شدن و سر کار اومدن نداریم مامانی .هر شب حدودای ساعت 10.30 الی 11 خاموشی میزنیم و میریم توی رختخواب که مثلا بخوابیم که تازه موتور تو و بابایی روشن میشه و اول شروع میکنید به قربون صدقه هم رفتنو دوستت دارم عاشقتمو و بعدش کشتی گرفتنو و بعد از نیم ساعت تا یک ساعت یکدفعه صدای گریه تو بلند میشه و شروع میکنی به غرغر کردنو به بابایی برعکس اول بازی که عاشقش بودی میگی برو بچه بد دیگه دوستت ندارم و میایی میچسبی به منو و میگی مامانی دوستت دارم مامانی عاشقتم مامانی نازنینم قد تموم دنیاها دوستت دارم و بعدش هم میگی شب بخیر و خداحافظ فردا میبینمت و اگ...
20 فروردين 1392

شکوفه های بهاری

سلام عسل طلا      چند تا عکس خونه مامان جون اینا کنار درختهای آلبالو و گیلاس ازتون انداختم که خیلی خوشگل شده من عاشق شکوفه های بهاری ام .درختهای باباجون اینا هم اولین باریه که شکوفه کردن دوستت دارم عسلی مامان . این هم یه عکس از احسانی و بابایی در حال تماشای تلویزیون ...
17 فروردين 1392

کارمند کوچولو

سلام نفس مامان عیدت مبارک امروز با هم اومدیم اداره این هم عکسهای الان که با زحمت بسیار ازت انداختم : این قابها رو هم خود گل پسر انتخاب کرده ...
5 فروردين 1392
1